زبانحال حضرت رباب با سیدالشهدا سلام الله علیها
بگو که جــان بدهم بیامان برای سرت کـم اســت جانم اگر، کودکم فدای سرت گرفته داغ غمـت را به سیــنه مرغ دلم و بیقرارترین اســت در هوای ســرت نگاه ملتهـبـم گاه، مــــحو گهـواره است و گاه، خیره بر انبوه زخــمهای ســرت چه آرزوی بزرگی است این، ولی ای کاش جدا شــــود سر نـاقابلم به جــای سـرت زده اســت آتشــم این غم که بعد تو باید به شام و کوفه سفر کرد پا به پای سرت چگونه زنده بمــاند پس از تو همسر تو چگونه جان ندهم آه! درعـــزای سرت؟ |